من و من



 

 

کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها

(روشی نو برای خوب زندگی کردن)

اثر مارک منسن (متولد 1984 - 35 ساله)

مترجم: میلاد بشیری

تعداد صفحات 4 صفحه

چاپ 24ام 1000 نسخه‌ای، در سال 98 در ایران

نشر ملیکان

 

 

از متن کتاب و نوشته شده در پشت جلد:

"این کتاب رنج‌های شما را به ابزار، زخم‌های‌تان را به قدرت، و مشکلات‌تان را به مشکلاتی معمولی‌تر تبدیل می‌کند. این پیشرفتی واقعی است. این کتاب را به چشم راهنمایی برای رنج‌های‌تان بنگرید. راهنمایی برای چگونه رنج کشیدن آسان‌تر و معنی دار‌تر، با شفقت و فروتنی بیش‌تر. این کتابی است درباره برداشتن قدم‌های سبک‌تر با وجود بارهای سنگین روی دوش‌تان، درباره‌ی آرامش بیش‌تر دربرابر بزرگ‌ترین ترس‌های‌تان و خندیدن به اشک‌هایتان در همان حالی که از چشم‌تان سرازیرند.

این کتاب به شما یاد نمیدهد چطور به دست بیاورید با بیندوزید. بلکه یاد میدهد چطور ببازید و رها کنید. به شما یاد میدهد چطور سیاهه‌ای از زندگی‌تان بسازید و همه چیز جر مهم‌ترین‌ها را خط بزنید. به شما یاد میدهد چشمان‌تان را ببندید و مطمئن باشید که میتوانید خودتان را به پشت رها کنید، و اگر زمین خوردید، اشکالی ندارد. به شما می‌آموزد که دغدغه‌های کم‌تری داشته باشید."

 

 

درصورتی شروع به خوندن این کتاب بکنید که دغدغه اینو داشته باشید که یه جای کار تو زندگیتون لنگ میزنه. یه چیزی سر جاش نیست. دغدغه این رو داشته باشید که باید به ارامش و رهایی برسید. دنبال ارامش و شادی و زندگی کردن باشید. دنبال معنی واقعی زندگی کردن باشید. اگر اینطور نیستید بهتره سراغ کتاب نرید. چون هم خستتون میکنه و هم نمیتونید باهاش ارتباط برقرار کنید.

(من فعلا پایان فصل اول هستم)

 

 

 

 


سلام علیکم :)

 

1- به این نتیجه رسیدم به سختی یک انسان معتاد به کارم. یعنی نمیتونم ده دقیقه یه جا بشینم و هیچ کاری نکنم. باید برای خودم کار تراشی کنم. هر چیزی. حتی اگه میخواد دیدن فیلم باشه. ولی باید یه کاری بکنم. :)

 

2- سوال دارم:

آقا چی کار میکنید طی شبانه روز وقت کم نمیارید؟ به نظرم به ساعت های شبانه روز من باید حداقل 7-8 ساعت زمان بیشتری اختصاص بدن. یعنی یک شبانه روز باید بشه 32 ساعت. با این اعتیاد به کارم هر چقدر میدوام بازم کار عقب افتاده دارم. (مگه میشه؟ مگه داریم؟)

پس من کی وقت کنم به خودم برسم؟ کم کم داره خودم رو یادم میره.

پیشنهاد ندارید؟

 

 


 

کتاب مغازه خودکشی

معروفترین اثر ژان تولی

ترجمه احسان کرم ویسی

ناشر: نشر چشمه

تعداد صفحات: 114 صفحه

 

جملاتی از کتاب:

" چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟ "

 

"همیشه واسه ی هر چیزی یه راه حلی وجود داره. هیچ وقت نباید ناامید بشیم. "

 

 

1- رفتیم انقلاب برای همسری کتاب بخریم. قاطی کتابها چشمم خورد به کتاب مغازه خودکشی و یادم اومد به پیشنهاد بچه ها توی لیست کتابهام نوشته بودمش. پس خریدمش.

16 هزار تومان.

 

2- به فصل دوم کتاب رسیدم و از ناشر نا امید شدم. چرا؟

فصل اول دو صفحه بود. صفحه اول فصل دوم رو خوندم و صفحه بعدیش اصلا معلوم نبود از کجای داستان اومده. ادامه چیزی که داشتم میخوندم نبود و تا پایان کتاب هم اصلا همچین چیزی هیچ کجا احساس نشد که باید وجود داشته باشه، اما شخصیت های همین داستان بودن. حالا سانسور بوده اومده (که چیز خاصی نداشت) ادامه یه بخش دیگه بوده که کلا اون بخشه نیومده. ادامه بخشی بوده که احساس نشده نصفه مونده و . نمیدونم و صفحه بعدی یه پاراگراف نصفه با کلام اخر نویسنده ای که داره درباره این حرف میزنه که اگه اسامی که اوردم اسامی واقعی نبودن به خاطر اینه که از خاطرات واقعی استفاده کردم و نمیخوام از کسی اسمی ببرم و . که قشنگ معلومه هیچ ربطی به این کتاب نداره. :/

جالب تر اینکه شماره بندی صفحات با شماره بندی بقیه کتاب همخونی داشت. :/

 

3- با این وضعیتی که به وجود اومد بعضی فصل هارو که میخوندم و به نظرم نصفه میومد (یعنی به نظر میرسید باید ادامه داشته باشه - وسط تعریف کردن موضوع که نمیشه یهو ولش کنی ) هی شک میکردم توی چاپ کتاب. خدایا الان واقعا نویسنده اینطوری رهاش کرده یا دست ناشر درد نکنه ؟

 

4- فیزیک کتاب سبک با برگه های ماته. سبکی که من خیلی دوست دارم و برای کتاب میپسندم.

 

5- داستان خوب بود. میشد بیشتر کشش داد ولی نویسنده اذیتمون نکرده بود و سریع جمش کرده بود. البته اون تبدیل شدن خانواده و تبدیل شدن مغازه از اون وضعیت به یه وضعیت جدید زیادی یهویی و سریع بود و جا داشت بهتر عمل کنه. کلیت داستان رو دوست داشتم.

 

6- "خودش را رها کرد. "  یعنی چی اخه. بابا با هیچ منطق و هیچ جای داستان جور در نیومد برای من. اینطوری که آلن وضعیتش از بقیه بدتر بوده. جمله اخر زیادی مبهوتم کرد.

 

 

 

 


شماره گذاری موارد صرفا برای تفکیکه موضوعیه و هیچ اولویت بندی انجام نشده.

 

1

* همسری اصرار داره کارشناسی ارشد بخونم.

* همکار میز بقلیم کارشناسی ارشد قبول شد و زمانی که شرکت کرده بود اصلا حرفی نزد و بعد قبولی گفت فقط میخواستم خودم رو بسنجم تو چه سطحی هستم وگرنه نیتم خوندن نبود، و بعد دانشگاه مجازی ثبت نام کرد :/

* استخدامی سراسری برای رشته و کاری که من میخواستم فقط کارشناس ارشد میخواست :/

* از درس خوندن به صورت اکادمیک بی زارم.

*** و در حال سرگردونی برای خوندن یا نخوندن اون هم با مشغله هایی که دارم و اتفاقات آتی که میخواد به وجود بیاد ***

 

2

* رفتار های بی فکر، حرف های بی فکر، تصمیمات عجولانه، ادعاهای بی پایه و اساس، منم منم کردن های مزخرف، بازخورد کارها و رفتارها و . ادمهای بیشعور و باشعور و بی فکر اطرافم بدجور این روزها داره میره رو اعصابم.

 

3

* برای ترم دوم متوالی کلاس موسیقیم رو ثبت نام نکردم.

* حوصله تمرین کردن و حفظ کردن نت ندارم.

* حافظم به شدت ضعیف شده و چیزی یادم نمیمونه.

* دست و دلم نمیره مضراب دست بگیرم و برم سراغ سازم و هر روز و هر لحظه که تو خونه میچرخم و سازم رو میبینم ناراحت میشم و غمگین.

 

4

* قرار بود حکم بزنن برام، و خبری ازش نیست. نه از زدنش و نه از نزدنش.

 

5

* هزینه های زندگیم بدجور رو به افزایشه (قیمت ها که گرون شده بیشترین تاثیر رو داره) برای کوچکترین خرید هم الان دیگه باید دو دو تا چهار تا کنم.

* اونطور که دوست دارم و دلم میخواد نمیتونم هزینه کنم.

* احساس فشار درونی دارم نسبت به هزینه کردن. دستم زیادی باز نیست توی انتخاب هزینه کردن. حوصله توضیح و دفاع از انتخابهام رو ندارم. اینها انتخاب های منن و بقیه باید بهش احترام بزارن . (اصلا به کسی ربطی نداره)

 

6

* فکر میکنم زیادی مسولیت قبول کردم.

* خنگ بودن یا خود رو به خنگی زدن به نظرم خیلی بهتره. ادم ارامش بیشتری داره.

* گاهی دلم میخواد دیگران تصمیم بگیرن در باره موضوعی و فقط بهم اطلاع بدن. (البته نه در باره همه چیز) اما چیزی که وجود داره اینه که من نهایتا باید کاری کنم که منجر به تصمیم نهایی بشه و در باره تمام موضوعات ریز و درشت باید نظر منم وجود داشته باشه.

* از اینکه هم پام و پایه و تایید کننده و پشتیبان همسری توی تصمیماتش یکم ناراحتم :D

خب منم دوست دارم همونطور که باهاش رفتار میکنم باهام رفتار کنه نه اینکه جواب های من بله باشه و جوابهایی که میشنوم در 80% مواقع نه.

خسته میشم از این همه نه شنیدن و توضیح و تلاش برای بدست اوردن چیزی که میخوام.

این داره زیادی اذیتم میکنه.

 

7

* مریضی رو دارم سپری میکنم که خستم کرده. از مصرف این همه قرص ویتامین هم خسته شدم. :/

 

8

* با همسری دوتایی دلمون مسافرت میخواد و بدجوریم بهش نیاز داریم اما جور نمیشه که نمیشه که نمیشه.

* همسری خیلی اعتقادی به گشت و گزارهای یک روزه نداره - برعکس من - برای همین اخر هفته هامون یا توی خونه ایم یا نهایتا یه سری به خواهر برادر هاش میزنیم :/

* این روزها انقدر گفتم من هر وقت میگم بریم بیرون تو حوصله نداری، سعی میکنه دیگه توی این موضوع بهم نه نگه. برای همین وقتی ساعت 11 شب هوس پارک کردم رفتیم پارک و بعد ماشین رو زد :/ ( چیز خاصی نصیبش نشد فقط حس بدش رو برای من باقی گذاشت)

 

9

* کتاب میخونم، مقاله میخونم و بعدش انگار هیچی نخوندم. فقط اسم بد نومی داره برام.

تاثیری توی زندگیم نداره.

 

10

* دلم میخواد فروش رو تجربه کنمچ

* تو فکر یه کسب و کار کوچولو مجازیم که باهاش فروش رو تجربه کنم.

* برای اینکه همسری حوصله خرید نداره هی دارم خرید وسایل رو پشت گوش میندازم. باید شروع کنم دیگه.

 

11

* دور ریز مواد غذاییم زیاد شده. باید یه فکری براش بکنم.

 

12

* قیمت طلا در نوسانه و من در دودلی برای خرید کردن. (پولهای برادر کوچیکه رو بگیرم ازش طلا بخرم که خواست زن بگیره نگران طلا خریدن برای هدیه نباشه)

* الان نمیدونم کف قیمته؟ میره بالا؟ نمیره بالا؟

* چون باید جای یکی دیگه تصمیم بگیرم و اقدام کنم یکم مسولیتش برام سخته

* برای یه نفر دیگه ام باید سرمایه گذاری کنم و بخاطر وضعیت بازار اصلا نمیدونم کجا و چجوری براش سرمایه گذاری کنم. (بهترین حالت ممکن که مطمئن هم باشه نمیدونم چیه)

 

13

* کلی پول هست که قرض دادم و نمیتونم پس بگیرم. طرفم اونقدر نداره. اون یکیم که حالا تا حدودی داره اصلا به فکر نیست هیچی حتی به رو خودشم نمیاتره حداقل بدونم میدونه باید پس بده بهم.

* یکیم هست که هر وقت پول لازمه و اتماس دعا داره تازه یادش میافته من زندم :/

 

14

* دلم شادی و رضایت و لذت میخواد. اینهارو زندگی بهم مدیونه.

 

15

* دوباره شروع کردم به خوندن کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی. بدجوری دوسش دارم.

* چندی پیش رفتم توی سایت دارن هاردی و عضویت گرفتم و .

* یه عالمه ایمیل دریافت کردم از طرف سایتش که نهایتا منجر میشدن به کمک بهتر به من

* زبان بلد نیستم :/

* چند تا ایمیل اول رو با بدختی فهمیدم چی میگه و بعد دیدم انرژی زیادی برای ترجمه دارم صرف میکنم و زیادی دارم اذیت میشم پس بی خیال شدم.

* نزدیک به 100 تا ایمیل بعدی دریافت کردم که همه رو بی جواب گذاشتم . حتی مواردی رو که از م خواسته بود توضیح بدم چرا دیگه توی دوره مقرر شرکت نکردم و کلا مشکلم چیه که ایمیل های بعدی رو نخوندم و چطوری میتونن کمکم کنن و .

* کلیم عذاب وجدان گرفتم تو که زبان بلد نیستی بی خود کردی رفتی فرم پر کردی. :/

 

16

* وام گرفتم برای تعویض ماشین.

* ماشین رو تعویض نکردیم

* الان یه مبلغ بزرگ دیگه به اقساطم اضافه شده :/

* البته پول تو حساب همسریه. سود بانکیش رو همسری میگیره و بعد قسطش رو من باید بدم :/

 

17

* چشم انداز و برنامه و ماموریت و هدفی برای ایندم ندارم :/

* زحمت کشیدم با این زندگی کردنم.

 

* الان خدا هدفش از خلقت چی بود؟

* اصلا من یکی رو چرا خلق کرد؟

* مثلا من یه ذره از خودش باقی میموندم چی میشد؟ چی دید تو من که مثل روح منو دمید و فرستاد زمین. اقا من پتانسیل ادم بودن ندارم. نمیشه دکمه بازگشت رو بزنی برام؟

 

19

* اونطور که باید بلد نیستم نیازهام رو درخواست کنم. از بیان نیازهام خجالت میکشم. و فقط نیاز دیگران رو دارم براورده میکنم.

* این موضوع ضعف از منه.

* البته اینی که میگم مطلق نیستا. اون اندازه که به نظر خودم باید باشه نیست. بلد نیستم چطوری باید درستش کنم.

 

20

* احساس منیکنم برای روانشناس ها و روانپزشکها فقط منبع درامدم و اونها دنبال پول گرفتنن نه خوب کردن حال من با دلسوزی. برای همین پام نمیکشه برم سراغشون.

* حوصله تحویل گرفتن چهار تا مطلبی که توی کتابهای روانشناسی نوشته و توی اینترنت هم میشه پیداشون کرد رو ندارم.

 

********************************************************

چی شد رسیدم به این نیتی و این حجم از غر زدن. خودمم نمیدونم.

خیلی وقته دیگه خوشحال نمیشم.

خیلی وقته دیگه چیزی برام اهمیت نداره و حوصله چیزی رو ندارم.

صرفا دارم وظایف محول شده بهم رو انجام میدم بدون فکر کردن به اینکه دلم میخواد انجامشون بدم؟

با خوشحال بودن و خنده های مصنوعی و غیر واقعی برای اینکه حالم رو به دیگران منتقل نکنم و حال اونهارو خراب نکنم.

روزهای بدیه

 

 

 


خیلی وقت بود ننوشته اینجا ننوشته بودم. خیلی وقتهام صفحه رو باز کردم ولی حوصلم نکشید بنویسم. تا امروز.

1- تمرین سازم رو یه فصله گذاشتم کنار و دیگه کششی برای سمتش رفتن ندارم (انگیزه و ارادم رو از دست دادم)

2- چندین تا کتلب خوب خوندم که حوصله انتشارشون اینجا رو نداشتم ایشالا یه وقت مناسب که از این حال در اومدم دونه دونه پست میزارمشون.

3- چندین تا فیلم دیدم که چند تاییشون ارزش معرفی داشتن (اینم هر وقت حوصله انتشار بند دوم اومد اینهارم پست میزارم)

4- پام دو هفته توی اتل بود و بدجوری محدودم کرده بود. منجر به 10 روز خونه نشینی، یه عالمه فیلم دیدن، خوندن چند تا کتاب، یه عالمه فکر و خیال کردن و مواجهه به یه سری رفتارهای طرف مقابل شد که این اخری بیشتر شک برانگیز و افسرده کننده و غمگین کننده بود برام.

5- تنش و فشار مزخرفیو روی خودم حس میکنم که هر چی دست و پا میزنم نمیتونم باهاش به صلح برسم تا دست از سرم برداره و نمیدونم باید چی کارش کنم. همنچنان باهاش دست به گریبونم. یه بخش بزرگیش که بیشتر از هز چیز داره اذیتم میکنه مربوط به همسری میشه که دیگه واقعا مستاصلم کرده.

6- ورزش کردن بدجوری توی زندگیم کمه و بدجوری لازمه اضافه اش کنم. ولی اصلا دوسش ندارم و نمیدونم چجوری باید براش برنامه بریزم و اصلا بلد نیستم ورزش کنم.

7- دلم کارهای هنری دستی میخواد کاش زمان داشتم و براشون دوره میرفتم. خیاطی - نمد دوزی - بافتن - سنگ دوزی  و یه عالمه کار هنری دیگه.

8- دلم میخواد مغزم رو از توی سرم در بیارم و خونش رو بشورم و برق بندازم و خودش رو تمیز کنم و اروم کنم و یه عالمه چیزهارو ازش دور بریزم و به یه خواب چند روزه ببرمش و وقتی اروم شد دوباره بزارمش سر جاش. اینطوری حالش بهتر میشه.

9- برای اولین بار توی زندگیم رفتم طباخی (کله پاچه فروشی) و نصف یه پرس گوشت کله رو خوردم. تجربه خوبی بود. (چرا انقدر من بدم میومد از کله پاچه در حدی که حتی نمیتونستم بوش رو تحمل کنم-اونقدرهام بد نبود)

10- این روزها بدجوری دلگیرم و دل مرده و غمگین. امیدوارم با خودمم بتونم به صلح برسم و انقدر برای دیگران از خودم مایه نزارم که تهش منجر به این حس و حالم بشه.

 

 


همه چیز از یه صبح چهارشنبه شروع شد.
24 ماه رمضون بود و همه روزه بودن بجز مامانم.
منم که هنوز بهم تکلیف نشده بود باید روزه بگیرم.
درواقع قبل از چهارشنبه من هیچ تکلیفی نداشتم. من بودم و خدای خودم. من فقط اونو میشناختم و میدیدم و بهش گوش میکردم. یادم نمیاد ولی باید اینطوری بهم گفته باشه. اونم با یه لبخند بزرگ. "حالا دیگه نوبت توا. توباید سر بخوری و بری توی دنیا."
و من سر خوردم و به دنیا اومدم.

****************************

من که یادم نیست. ولی بچه های دیگه رو دیدم. فعالیتشون برای بقاست و زنده موندن و تنها صلاحشون گریه کردن.
بهم گفتن که منم بچه بودم خیلی گریه میکردم و خیلی بغلی بودم. مدام توی بغل مامانم و بابام و دوست مامانم و .

****************************

از بزرگتر شدنم چیز خاصی یادم نیست. اخرین خاطره ای که به یاد میارم مربوط به شیش سالگیمه.
شاید خندهدار به نظر برسه ولی حتی روز اول مدرسم رو هم یادم نمیاد.
اولین مشکلی که دارم رو اینجا باید پیدا میکردم ولی خیلی دیر فهمیدمش: من در لحظه زندگی نمیکنم. هیچوقت اینجا نیستم. یا توی گذشته غرقم یا درحال برنامه ریزی برای ایندم یا توی افکار و رویایاهای خودم دارم پرسه میزنم.
رویاهایی که یا در حال جنگیدن با دیگرانم. یا قهرمان داستان زندگیی هستم که به قدری تخیلیه که قابل تبدیل شدن به واقعیت نیست. یه دنیای کاملا خیالی. بیشتر از اینکه با ادمهای زنده دور و اطرافم زندگی کنم توی دنیای رویاهام زندگی کردم.

***************************

جریان زندگیمم مثل جریان زندگی بقیه پیش رفت. هر چی پیش اومد رو زندگی کردم. انتخاب کردم ولی نه اونقدر بزرگ که جریان و افسار زندگیم رو خودم دستم بگیرم. فقط هم راه با این مسیر پیش رفتم.

**************************

و الان زیادی بزرگ شدم. جایی که دیگه حس نمیکنم دارم بزرگ میشم. حس میکنم دارم پیر میشم.

**************************

و تازه الان فهمیدم باید زندگیم رو دست خودم بگیرم و انتخاب های بزرگ تری کنم. احساس میکنم دیر به این نقطه رسیدم. زمانی که خیلی چیزها شکل گرفته. خیلی فرصتها از دست رفته. خیلی زمان ندارم دیگه و انقدر قفل و زنجیر به پای خودم زدم که نمیتونم به راحتی حرکت کنم و پیش برم. و هنوز هم مجبورم با مسیر پیش برم. چون از تغییر کردن علاوه بر اینکه هراس دارم، ارادم هم ضعیمف و کم شده. یه جورایی دیگه حوصله جنگیدن هم ندارم.
و از طرفی از شرایط موجود راضی هم نیستم.
از چیزی که هستم رضایت ندارم.

***************************

نمود بیرونیم در نظر دیگران یه ادم موفقه که هر کاری دوست داره و میخواد انجام میده. یه ادم با پشت کار و سرسخت.
و تصویر درونیم از خودم هیچکدوم اینهارو تایید نمیکنه. شاید چون میدونه که پتانسیلش از چیزی که هست بیشتره و میدونه اینی که هست خیلی کمه و از جایی که هست رضایت نداره و باید فراتر بره.

واقعا چطوری باید فراتر برم؟ چجوری خودم رو مجبور به حرکت کنم و بهش پایبند بمونم ؟ و در اخر چه مسیری رو باید انتخاب کنم؟ اصلا کجا باید برم؟

****************************

به حال بعضی ادمها واقعا قبطه میخورم و با تمام وجودم بهشون حسودیم میشه. به ادمهایی که مسیرشون رو انتخاب کردن و میدونن از زندگیشون چی میخوان. میدونن کجا ایستادن. میدونن کجا میخوان برن و در این مسیر قدم گذذاشتن.


پ.ن: اصلا قرار نبود اینطوری نوشته شه و تموم بشه. مثلا موقع شروع میخواستم پارت های کوتاه و داستان وار باشه. ولی دوباره کشیده شد به باتلاق خودساخته ای که بدجوری توش گیر کردم.






نام سوره: اعراف
معنی نام سوره: مکانی بین بهشت و جهنم
شماره سوره: 7
تعداد کل آیات سوره: 206 آیه

آیات مشهور:
آیه 43
آیه 46 - آیه اصحاب اعراف
آیه 54 تا 56 - آیه سخره
آیه 96 - آیه نزول برکات
آیه 142 - آیه و واعدناموسی

کلمه نماز در معنی فارسی سوره مائده به ترجمه دکتر الهی قمشه ای به نقل از سایت پارس قرآن:

آیه شماره 170:
"و آنان که متوسل به کتاب آسمانی شوند و نماز به پا دارند، ما اجر درستکاران را ضایع نخواهیم گذاشت."






نام سوره: انفال

معنی نام سوره: زیادی، غنیمت، هبر
شماره سوره: 8
تعداد کل آیات سوره: 75 آیه

آیات مشهور:
آیات 2 و 24 و 46
آیه 61 - آیه صلح
آیه 62 - آیه نصر

کلمه نماز در معنی فارسی سوره مائده به ترجمه دکتر الهی قمشه ای به نقل از سایت پارس قرآن:

آیه شماره 3:
"آنان که نماز را به پا می‌دارند و از هر چه روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. "

آیه شماره 35:
"و نماز آنها در خانه کعبه جز صفیر و کف‌زدنی (که خلق را از خانه خدا منع می‌کند) چیزی دیگر نیست، پس (در آخرت به آنها خطاب شود) بچشید طعم عذاب را به کیفر آنکه به خدا کافر بودید. "




نام سوره: توبه

معنی نام سوره: بازگشت
شماره سوره: 9
تعداد کل آیات سوره: 129 آیه

آیات مشهور:
آیه 19 - آیه سقایه الحاج
آیه 29- آیه جزیه
آیه 40 - آیه تحزن
آیه 61 - آیه اذن
آیه 119 - آیه صادقین
آیه 122 - آیه نفر

کلمه نماز در معنی فارسی سوره مائده به ترجمه دکتر الهی قمشه ای به نقل از سایت پارس قرآن:

آیه شماره 5:
"پس چون ماههای حرام (ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آن‌گاه مشرکان را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. "

آیه شماره 11:
"پس اگر توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات مال دادند در این صورت برادر دینی شمایند. و ما آیات خود را برای اهل دانش و معرفت مفصّلا بیان می‌کنیم."


آیه شماره :
"منحصرا تعمیر مساجد خدا به دست کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز به پا دارند و زکات مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند، پس امید است که از هدایت‌یافتگان راه خدا باشند. "


آیه شماره 54:
"و هیچ مانعی از قبول نفقات آنها نبود جز آنکه آنها به خدا و رسول او (باطنا) کافرند و نماز نگزارند جز به حال کسالت و انفاق نکنند جز آنکه سخت کراهت دارند."


آیه شماره 71:
"و مردان و ن مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می‌کنند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و حکم خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانید، که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است. "


آیه شماره 84:
"و هیچ گاه به نماز میت آن منافقان حاضر مشو و بر (جنازه و) قبر آنها (به دعا) مایست، که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند."


آیه شماره 108:
"تو (ای رسول ما) هرگز در مسجد آنها (به نماز) مایست که همان مسجد (قبا) که بنیانش از اول بر پایه تقوای محکم بنا گردیده سزاوارتر است به اینکه در آن اقامه نماز کنی، که در آن مسجد مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفوس خودند درآیند، و خدا مردان پاک مهذّب را دوست می‌دارد. "


آیه شماره 112:
"اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمت‌گزاران، روزه‌داران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهی‌اند، و مؤمنان را بشارت ده. "





فهرست قسمت رهبری:

فصل سی و هشتم: رهبر چه ویژگی هایی باید داشته باشد
فصل سی و نهم: پول خنثی است
فصل چهلم: بهترین مدیران چه کسانی هستند؟
فصل چهل و یکم: چگونه پول درآوریم و آن را درست خرج کنیم
فصل چهل و دوم: چرا باید مدیران پایین تر از سطح درآمدشان زندگی کنند
فصل چهل و سوم: چرا من دیوانه وار کار می کنم
فصل چهل و چهارم: افتخار به موفقیت های به دست آمده در آفریقا
فصل چهل و پنجم: آیا کار زیاد زندگی خانوادگی شما راتحت تاثیر قرار میدهد؟
فصل چهل و ششم: مزد پاداش
فصل چهل و هفتم: چیزی که هیچ گاه نباید آن را از دست داد
فصل چهل و هشتم: چگونه می توان از افراد عادی انتظار کار فوق العاده داشت
فصل چهل و نهم: افراد ثروتمند مشکلات جامعه مصرف کننده هستند
فصل پنجاهم: آیا روحیه پیش گامی امریکا در حال افول است؟
فصل پنجاه و یکم: چرا شما نمی توانید به قیمت ضرر دیگران سود کنید
فصل پنجاه و دوم: هشت گام تا موفقیت در زندگی، صحبت پایانی با جوانان جهان


جملاتی از قسمت رهبری:

"اگر یک قایق پارو ن زیادی داشته باشد سر از روی کوه در می آورد، و اگر تعدادشان کم باشد قایق حرکت نمیکند."

"هر کس که رهبری را وسیله انتفاع شخصی خود قرار دهد سزاوار رهبری نیست."

"رودخانه تمیز از چشمه پاک جاری می شود."

"مردم به یک دیکتاتور از روی ترس و وحشت احترام میگذارند و از او اطاعت می کنند، اما از یک رهبر واقعی ترسی ندارند و از صمیم قلب به او احترام می گذارند. قدرت و اعتبار از احترام بر میخیزد و یک رهبر باید به این مهم دست پیدا کند."

"از خرج کردن پول در مواقع وم نگران نباشید، فقط آن را هدر ندهید، حتی به مقدار خیلی کم."

"پول می بایست در زمان نیاز هزینه شود و معیار شناخت این نیاز نفع رساندن به خود و دیگران است."

"اگر پولتان را در جای صحیح خرج می کنید، مقدار آن اهمیتی ندارد. زمانی که هزینه کردن پول ضروری است آن را دریغ نکنید."

"هیچ کس نمیتواند به بهانه درآمد کم و یا زیاد از تو انتقاد کند، تنها برای خرج کردن غیر منطقی مورد انتقاد قرار خواهی گرفت."

"این حماقت است اگر کسی به دارایی هایش افتخار کند، این به دان معنی است که شما چیز دیگری ندارید که به آن افتخار کنید."

"شخصی که ثروت زیادی انباشته است، اما نمیداند چگونه از آن استفاده کند، ثروتمند نیست بلکه فقیر است."

"هیچ گاه پول و دارایی هایتان را مال خود فرض نکنید."

"مهم ترین راه کم کردن خطر در موقعیت های کاری پر خطر نظارت پیوسته بر کار است."

"نتیجه پاداش بیشتر، تلاش بیشتر و موفقیت های بزرگتر است."

"شهرت و اعتبار خود را به اندازه زندگی تان دوست بدارید و آن را هیچ گاه از دست ندهید."

"اگر میخواهید در اوج بمانید، می بایست از کسانی که پشت سر شما هستند سخت تر کار کنید، برای آنها رسیدن به شما بسیار آسان است فقط کافی است راه شما را دنبال کنند."

"مصرف بی رویه و بیش از اندازه خطرناک است و تبدیل به یک عادت می شود."

"کوشش و پشتکار تنها به معنی حضور بیشتر و طولانی تر در محل کار نیست بلکه به معنی تعیین هدفی مشخص و تلاش برای دستیابی به آن با اعتماد به نفس و روحیه بالا است."

"در هر معامله تجاری به همان اندازه که به فکر سود خود هستید، به فکر سود شریکتان نیز باشید. اگر اینطور به دیگران القاء کنید که از معامله با شما ضرر نخواهد کرد، آن وقت است که کسب و کار شما رونق خواهد گرفت."

"مهم نیست که شما چه کاری انجام میدهید، مراقب باشید در دام خود خواهی اسیر نشوید."

"زندگی با یکدیگر تنها وجود فیزیکی در کنار هم نیست، زندگی با یکدیگر به معنی کمک به موفقیت و پیشرفت یکدیگر است."

"1- به توانایی های خود ایمان داشته باشید .
2- خیال پرداز باشید .
3- خلاقانه فکر کنید .
4- مبارزه .
5- فداکاری .
6- نوع دوست باشید .
7- با خودتان صادق باشید .
8- متواضع باشید ."




تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ketabgalery PES2017 طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل لرستان سرزمین من الهی به امید تو معرفی جدیدترین ماشین آلات بسته بندی فروش کولر گازی در کرج | تعمیر کولر گازی در کرج | نصب کولر گازی در کرج یادداشت های تاریخی My ateez وبگاه رسمی منتظران